جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳ - 28th June 2024

زنان نخستین خدایان جهان

زنان نماد نخستين خدايان جهان هستند. براساس كاوش هاي باستان شناسي و در نتيجه مطالعه اسطوره شناسان درباره اشياي به دست آمده، زنان نخستين خدايان جهان هستند كه امروزه به "ايزد بانو" يا "بانو خدا" شناخته شده اند. فلسفه اين امر، با توانايي هاي ويژه زنان يعني برآورده كردن نخستين و ابتدايي ترين غرايز بشر در ارتباط است.
در آن هنگام نخستين "انسان ريخت هاي راست قامت ابزارساز" كه فسيل ها و نشانه هاي آن به يك و نيم تا دو ميليون سال پيش باز مي گردد، نياز خود را به زن براي رفع نيازهاي ابتدايي خود، كشف كردند. براي انسان ابتدايي آن زمان كه پيچيدگي ذهن و زندگي نداشت و تنها خواسته اش رفع نيازهاي غريزي بود و براي به دست آوردن "غذا"، جان خود را در شكارها از دست مي داد و براي پيدا كردن "آب" كيلومترها راه پياده طي مي كرد تا به منطقه اي پرآب برسد تا هم از تشنگي نميرد و هم بتواند شكار براي صيد پيدا كند، "زن" موجود توانايي محسوب مي شد.
زنان در اين زمان گردآورنده غذا، سرپرست مجروحان، نابالغان و سالمندان و حافظ آنان از سرما و مرگ، حفظ كننده آتش، تقسيم كننده غذا، كاشف گياهان خوردني و سپس كاشف رازهاي گياهان دارويي، سازنده نخستين ظروف از گياهاني چون كدوي قليايي و سپس سازنده مشابه آن از چوب، برآورده كننده اميال جنسي مردان، شيردهنده نوزادان، زاينده و توليد كننده مثل خود و نيز نخستين هنرمندان هستند.
زنان به دليل آن كه از همان آغاز زندگي گروهي، نگهدار كودكان محسوب مي شوند، زمان بيشتري را در خلوت يا غار مي ماندند. در نتيجه زمان بيشتري را مي توانستند به كنجكاوي كردن درباره نحوه استفاده از امكانات اطراف خود و آزمون و خطا، اختصاص دهند.
طبيعي است كه وقتي نخستين مردان راست قامت ابزارساز، از شكار باز مي گشتند و زنان خود را مي ديدند كه پس از زايماني پردرد، بي هيچ زحمتي براي تهيه غذا، نوزادان را شير مي دادند، او را تواناتر از خود مي پنداشتند.
"ريچارد لي" يكي از محققان به نام دانشگاه هاروارد، براي شناخت هر چه بيشتر نقش زنان در نخستين قبايل بشري، مدتي طولاني در ميان قبايل "كونگ" و "بوش" در صحراي "كالاهاري" _ كه امروزه جزو بدوي ترين قبايل بشري به حساب مي آيند _ زندگي كرد و روابط ميان انسان ها را مورد مطالعه قرار داد. او اين قبايل را نمونه هاي زنده گروه هاي "گردآورنده _ شكارچي" مي داند. او در سخنراني معروفش در سال 1966 گفت: "مردان قبايل "كونگ" حدود بيست و يك ساعت در هفته براي تهيه گوشت فعاليت مي كنند. در حالي كه زنان دوازده ساعت در هفته صرف جمع آوري غذاهاي گياهي مي كنند و در اين اوقات هفتاد درصد خوراك قبيله تامين مي شود. كارهاي ديگري نظير ابزارسازي، مراقبت و مرمت لوازم مورد نياز، ساختن سرپناه و امور مربوط به نظافت نيز بر عهده زنان است. در مجموع، بدون محاسبه زمان لازم براي نگهداري و مراقبت از كودكان، ساعات كار هفتگي زنان چهل و مردان چهل و چهار ساعت است. از آنجا كه زنان امر مراقبت از نوزادان و كودكان را نيز بر عهده دارند، كل ساعات كاركردشان بسيار بيشتر از مردان است. بر همين اساس زنان اين قبايل از موقعيت اجتماعي بالايي برخوردارند و به همين ترتيب، قدرت سياسي ايشان نيز هم سنگ با مردان و گاه بيشتر است."
بدين ترتيب پس از "انسان ريخت هاي راست قامت ابزارساز" زنان در عصر "انسان خردمند" يعني حدود صد هزار سال پيش اندك اندك به خواص اشيا و عناصر اطراف خود، پي بردند تا جايي كه در شناخت خواص گياهان دارويي به مرحله اي از آگاهي رسيدند كه نخستين طبيبان كره زمين شدند.
در غار "شانيدار" واقع در كردستان عراق امروزي، بين بقاياي باستاني لايه پنجم غار، از گوري خاكبرداري شد كه پيكر انساني را در خود داشت كه حدود شصت هزار سال پيش به خاك سپرده شده بود. بستري از شاخه هاي بلوط، كاج، سرو كوهي و زبان گنجشك جسد را در بر گرفته بود و توده اي انبوه از گل هايي كه در اواخر بهار مي شكفند، نظير گل ذرت، سنبل كوهي، گل اشرفي و گل ختمي آبي و شيخ الربيع زرد كه با شاخه هاي سبز تزيين شده بود، سرتاپاي جسد را پوشانيده بود. گل ها به رنگ هاي زرد، آبي و سفيد بودند و عمدتا گياهاني بودند كه تا به امروز نيز مصرف دارويي دارند.
در كتاب "شناخت هويت زن ايراني در گستره پيش تاريخ و تاريخ" نوشته شهلا لاهيجي و مهرانگيز كار آمده است: "در مجموع، آنچه از مراسم تدفين مردگان در ميان آدميان نئاندرتال "انسان خردمند اوليه" دستگيرمان مي شود، نقطه شروع نوعي تفكر تجريدي و انديشيدن به مرگ و زندگي و آغاز احساس بيزاري از نيستي مطلق است."
زن علاوه بر توانايي هاي مذكور، به خاطر قدرت معنوي و روحي خود، اندك اندك از طرف جامعه نقش برقرار كننده صلح و آشتي و ميانجي گر را نيز پذيرا مي شود. انسان امروز يا "انسان هوشمند دانا" از حدود چهل و پنج هزار سال پيش پا به عرصه حيات مي گذارد و از اين زمان است كه نقش واضحي از ستايش زنان به عنوان "بانو ايزدان" ديده مي شود كه نقش باروري زنان در تنديس هاي كشف شده، از اهميت ويژه اي برخوردار بوده است. پيكرك هاي كشف شده و شهرت يافته به نام هاي وتوس ويلندورف، ونوس لاسپگو، ونوس لامبل و ونوس دولوني، به اعتقاد باستان شناسان و اسطوره شناسان، نمونه هاي كاملي از "مادر كبير" يا "خدا بانوي مادر" هستند.
تاريخ چنين پيش مي رود تا با گرم شدن هوا پس از آخرين يخبندان، انسان _ شكارگر، گردآورنده _ كه تنها از راه صيد شكار و گردآوري گياهان مايحتاج خوراكي خود را فراهم مي كرد به كشف فن "كشاورزي" نائل مي شود.
زمان آغاز كشاورزي براي "انسان هوشمند دانا" حدود پانزده هزار سال پيش است. اولين گياهاني كه در منطقه خاور نزديك به شكلي تجربي، اساس اقتصادي كشاورزي را زمينه سازي كردند، گندم وجود بودند. سهولت كشت، طعم دلپذير، بازده فراوان و سهولت نگهداري آن باعث شد كه اين انسان ها، كشاورزي پيشه كنند و گرد خود، روستا يا روستاهايي بسازند. رشد انفجاري روستاهاي باستاني نشان مي دهد كه زنان نقش بسيار مهمي در اين امر داشتند. زنان در كنار مردان به كشاورزي مي پردازند و دوران بارداري مانع از كار آنان نمي شد. زنان بلافاصله پس از زايمان پس از دوره كوتاه استراحت _ دوباره به كار مي پرداختند و مهم تر از همه فرزنداني به دنيا مي آوردند كه مي توانستند از همان كودكي در امر كشاورزي با والدين خود، همكاري كنند. بدين ترتيب جمعيت به سرعت رشد مي كند، روستاها در كنار منابع آب بنا مي شود و روستاهاي بزرگ تبديل به شهر مي شوند. در برخي از تنديس هاي كشف شده، ايزد بانواني تصوير شده اند كه چشم آب حيات از سينه آنها جاري است.
بر اساس تحقيقات پژوهشگران اساطير و كاوشگران آثار باستاني در جهان بيني انسان باستاني ايران نيز، ابر انسان، زن بوده است. كشف تصاوير يا پيكره هاي ايزد بانوان كه حيوانات و گياهان آن را احاطه كرده اند، نشان مي دهد كه چه قدر اين تنديس ها غير شخصي بوده است و در باور انسان ايراني آن زمان، زن نه تنها خداي اوليه انسان، بلكه خداي حيوانات و گياهان نيز بوده است.
تا پيش از مهاجرت اقوامي كه بعدها توسط انسان شناسان، "آريايي" ناميده مي شوند، به ايران، ساكنين جلگه ايران چون ديگر همسايگان خود، مذهب مادر _ خدايي داشتند. با مطالعه اساطير به جا مانده از "انسان ريخت ابزار ساز" تا "انسان خردمند" مشخص مي شود كه تفكر مادر _ خدايي در ميان قبايل و جوامع بدوي همچنان پا بر جاست. درباره نقش اسطوره در جهان بيني بشر اوليه نظرات متعددي وجود دارد مثلا برخي معتقدند "جايي كه تاريخ ساكت است، اساطير سخن مي گويند و به بيان انديشه ها، حالات، باورها و شيوه هاي زندگي در اعصار پيش از تاريخ مي پردازند. اساطير در قالب قصرها، شعرها، سروده ها، افسانه ها، نيايش ها و آيين ها اصول فرهنگي حاكم بر جوامع كهن را مشخص مي سازد" (شناخت هويت زن ايراني...)
جلال ستاري، اسطوره شناس و پژوهشگر نيز درباره تعريف اسطوره در كتاب "چشم اندازهاي اسطوره" مي نويسد: "اسطوره هميشه و به هر شكل و صورتي كه طرح شده باشد متضمن روايت يك "خلقت" است. يعني مي گويد چگونه چيزي پديد آمده، موجود شده و هستي خود را آغاز كرده است. اسطوره فقط از چيزي كه واقعا روي داده و به تمامي پديدار گشته، سخن مي گويد. آدم هاي اسطوره، موجودات مافوق طبيعتند و خاصه به خاطر كارهايي كه در آغاز آفرينش انجام داده اند، شناخته شده و شهرت يافته اند". بدين ترتيب همان گونه كه انسان امروز خود را ساخته و پرداخته گذشته و تاريخ پيش از خود مي داند، انسان باستاني نيز خود را ساخه و پرداخته اساطيري مي دانست و از اساطير الگوبرداري مي كرد.
كهن ترين تمدن خاورميانه، بر اساس اطلاعاتي كه تا به امروز، به دست آمده است، تمدن بين النهرين يا ميان رودان واقع در جنوب عراق كنوني ميان دو رود دجله و فرات است. اين تمدن، نخستين انسان هاي اسكان يافته كشاورز را در حدود شش هزار سال پيش در دل خود جاي داده بود.
انسان هايي كه مباني نخستين شهرنشيني بر مبناي اقتصاد كشاورزي را پي ريزي كردند و قوم "سومر" نام گرفتند.
اساطير تمدن "سومر" در بر گيرنده تمامي جهان بيني انسان هاي پيش از خود، درباره باور "خدا _ بانو" يا "ايزد _ بانو" است. باوري كه تا صدها سال پيش از خود همچنان با ثبات و قدرتمند، بر اذهان بشر پيشين خاورميانه، نفوذ داشت.

 

نوشته : شکوفه آذر

افزوده شده توسط :reza2

مشاهده شده توسط 23 نفر
۱۳ اسفند ۱۴۰۰
0
0

تعداد دفعه به اشتراک گذاشته

0
0
0
0