جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳ - 28th June 2024

آشوریان ، جنگجویان بی رحم

در دنياى قديم، تمدن هاى قابل توجه منحصر به بين النهرين، پارس، چين، جنوب اروپا و شمال شرق آفريقا بود. در اين بين اما، بيشترين تمركز قدرت، شوكت و نفوذ در بين النهرين بود. از ۲۳۰۰ قبل از ميلاد مسيح، دولت هاى متعددى در اين منطقه به وجود آمدند كه برخى از آنها نظير عيلامى ها، سورى ها و فينيقى ها از قدرت و شكوه فراوانى برخوردار شدند. اين ملت ها داراى روحيه شهرنشينى و ايجاد تمدن بودند اگرچه از جنگاورى نيز غافل نبودند. اما به تدريج در بين النهرين دولتى در حال پا گرفتن بود كه مى توانست حيات تمدن هاى بين النهرين را به خطر اندازد.

دولت آشور
آشورى ها كه ملتى سامى نژاد بودند در ۱۳۰۰ قبل از ميلاد استقلال يافته و سياست "جنگ و پيشروى" را اتخاذ كردند. دليل اصلى اين امر نيز غير حاصلخيز بودن زمين هاى آنها و آبادانى تمدن هاى مجاور بود. در بهار هر سال دولت آشور نيروهاى خود را گردآورى كرده و به شهرهاى آباد اطراف مى تاخت. نبردهاى پى درپى، آنها را به اندازه اى قوى و جنگاور ساخت كه بين سال هاى ۱۳۰۰ تا ۶۰۰ قبل از ميلاد قوى ترين قدرت نظامى آسيا بودند. سپرهاى بلند، وسايل قلعه كوب و برج هاى متحرك سبب شده بود تا هيچ شهرى در برابر آنها توان مقاومت نداشته باشد و از طرف ديگر در دشت ها نيز سربازان تمدن هاى ديگر قادر به مبارزه با آنها نبودند چرا كه سرباز آشورى از نظر تجهيزات سرآمد زمان خود بود. تير و كمان، نيزه، كلاهخود و زره سبب شده بود تا مردان آشورى تقريباً رويين تن شوند. مى توان گفت از نظر نظامى، آشور به مانند روم باستان بود و سپاه هاى آشورى بسيار منظم و تعليم ديده بودند.
اولاند لن تاريخ نويس فرانسوى در كتاب تاريخ جهانى خود مى نويسد: خطر آشورى ها تنها به دليل تجهيزات پيشرفته آنها نبود بلكه روش حمله و يورش آنها بيشتر سبب وحشت دشمنان مى شد. (ملتى كه در مقابل آنها سرفرود نمى آورد از روى زمين محو مى شد.) آنها به غارت دهات، سوزاندن خرمن ها، قطع درختان ميوه دار اقدام مى كردند. سكنه شهرها را مى كشتند، پوست مردان را مى كندند و آنها كه زنده مى ماندند به غلامى مى رفتند.


آشور در اوج قدرت
در ۸۰۰ قبل از ميلاد آشور بيشتر سرزمين هاى متمدن را خراجگزار خود كرده بود، سوريه به تصرف درآمده و بابل تحت فرمان گرديد. در ۷۲۲ ق.م همزمان با پادشاهى سارگن دوم امپراتور بزرگ آشور، ناگهان تمام ملل تحت فرمان آشور (كه تقريباً خاور نزديك امروز به علاوه مصر را در بر مى گرفت) سر به طغيان برداشتند. اتحاديه نيرومند آنها را شايد بتوان اولين اتحاد بزرگ نظامى تاريخ بشر دانست. اتحاديه اى مركب از بابل، عيلام، مصر، شام، ماد به عنوان دولت هاى بزرگ دنياى قديم در كنار ده ها ملت كوچك ديگر تحت ستم، به اين نتيجه رسيدند كه زمان براى درهم كوبيدن سپاه هاى آشور فرارسيده غافل از آنكه قدرت نظامى و جنگاورى آشور چيز ديگرى است.
سارگن در ۷۲۰ ق.م به شام (سوريه) رفته و آنها را به همراه نيروهاى مصرى يكجا درهم كوبيد. سپس با حمله به شمال ملل اورات و مادها را شكست داد و ناگهان حركت خود را به سمت جنوب سامان داد.
ارتش وحشت زده عيلام، نجنگيده بابل را رها كرد و به جنوب بين النهرين عقب نشينى كرد. پسر وى سناخريب نيز پس از او به مدت ۱۵ سال نبردها را ادامه داد و بابل را كاملاً ويران كرد. وى آسياى صغير را نيز تصرف كرد.
با به قدرت رسيدن آشور بانى پال در ۶۶۹ ق.م، امپراتورى آشور به حد كمال رسيد. شهرهاى بزرگ آسيا يا خالى از سكنه شدند و يا اينكه به تصرف آشور درآمدند. بانى پال چندى بعد عيلام را به تبعيت وادار كرد و با نابود كردن شهر تب، مصرى ها را نيز وادار به تبعيت كرد.


ظهور دولت مقتدر ماد
مادى ها چنانكه در تاريخ ايران باستان پيرنيا نيز ذكر شده در ابتداى كار تا سال ها خراجگزار دولت آشور بودند. در ۷۴۴ ق.م مجدداً نبردى سخت بين آشورى ها و مادها رخ مى دهد كه نتيجه اين جنگ به سود دولت آ شور تمام مى شود. اين نبرد سبب اطاعت كليه طوايف مادى از آشور مى شود و مهاجمان تا كوه دماوند را متصرف مى شوند. ۶۰ هزار اسير در اين نبرد به شهر كالاه پايتخت اوليه آشورى ها فرستاده مى شود. مادها كه در زمان خود داراى قدرت، نفوس و وسعت خاك زيادى بودند، همواره تحت تاثير قدرت آشور موفق به نشان دادن قدرت خود شده بودند. پادشاهان ماد مى دانستند مادام كه آشور بر قدرت سوار است ماد در حد يك خراجگزار باقى مى ماند. در ۷۰۸ پادشاه بزرگ ماد به نام دياكو به تخت جلوس كرد. او كسى بود كه پايه هاى ماد بزرگ را مستحكم كرد. به گفته مورخان او حدود ۵۰ سال سلطنت كرد و با يكپارچه كردن اقوام ماد زمينه براى طغيان عليه آشور فراهم آمد. فرمانرواى آشور سناخريب در آن زمان درگير نبرد با بابل و عيلام بود و چون ماد به طور مرتب خراج خود را مى پرداخت بهانه اى براى جنگ نيز نبود.
مرگ دياكو به او اجازه اجرا كردن "فكر بزرگش" را نداد، اما پسر او فرورتيش اين فكر را ادامه داد و در حوالى سال هاى ۶۴۰ قبل از ميلاد پس از مطيع كردن قبايل آريايى و پارسى در ۶۳۳ قصد استقلال از آشور را كرد، اما پس از نبردى سنگين مادها فهميدند كه با نيروهاى آشور نمى توان با سربازان معمولى جنگيد.پيرنيا در كتاب ايران باستان مى نويسد: "بعد از چندى، مادها به واسطه پيشرفت هاى خود در شرق خواستند تا از قيد آسور (آشور) خلاصى يابند اما سپاه چريكى آنها در مقابل قشون مشق كرده آسور كه در جنگ با عيلام ورزيده تر شده بود تاب نياورده و شكست خورد و شاه هم كشته شد."


ظهور هوخشتره
در حوالى سال هاى ۶۳۰ ق.م ماد، پادشاه بزرگ ديگرى را برخود ديد. هوخشتره (يا كياكسار) نيز مجبور شد راه گذشتگان خود را براى نابودى آشور دنبال كند چرا كه خوب مى دانست اگر آشور فراغت از نبرد حاصل كند ماد را از بين مى برد. اما او از اشتباه فرورتيش عبرت گرفت و پايه خود را براى يك ارتش حرفه اى و مشق كرده گذاشت. به گفته مورخان، هوخشتره سال ها بر روى تربيت اين نيرو زحمت كشيد. يك سواره نظام پرقدرت در كنار پياده نظام مجهز به شمشير و كمان مى توانست از پس نيروهاى آشور برآيد.

نبرد اول ماد و آشور
از حدود ۶۲۷ قبل از ميلاد نيروهاى ماد با هجوم به بين النهرين با سپاه هاى آشورى به نبرد پرداختند. سواره نظام هاى مادى به دليل ورزيدگى سواركاران و قدرت اسب ها پس از چند جنگ بزرگ و خونين سرانجام آشورى ها را (كه تاكنون طعم شكست را نچشيده بودند) شكست دادند.
هوخشتره اما آشور ضعيف شده را رها نكرد و تا پشت دروازه هاى نينوا (پايتخت آشور) آنها را تعقيب كرد. محاصره نينوا هرچه طولانى تر مى شد احتمال تسليم شدن مدافعان افزايش مى يافت. اما ناگهان حادثه اى سبب نجات نينوا شد. به هوخشتره خبر رسيد كه سيت ها از قفقاز گذشته، به شمال ماد آمده اند. پادشاه ماد ناگزير نينوا را رها كرد و به سرزمين خود بازگشت.


نبرد دوم و نهايى
هوخشتره به رغم نبرد طولانى و ديرفرجامى كه با سيت ها داشت خوب مى دانست دشمن اصلى او قدرت رزمى فوق العاده آشور است و اگر در اين سال ها كه آشور ضعيف است آن را از بين نبرد، به زودى اين غول نظامى مجدداً قدرت مى گيرد به ويژه آنكه پس از مرگ آشور بانى پال اين دولت از شوكت افتاده بود.هوخشتره در حدود ۶۱۰ قبل از ميلاد با كمك "نبوپولاس سار" فرماندار بابل كه تصميم به خيانت به آشور گرفته بود از كناره هاى دجله و فرات حركت به سمت نينوا را آغاز كردند.سپاه هاى هوخشتره و بابل بدون برخورد با مقاومت تا پاى ديوارهاى نينوا پيش رفتند. هيچكدام از دولت هاى خراجگزار آشور علاقه اى به پرداخت خراج به اين دولت نداشتند بنابراين در مقابل نيروهاى مهاجم نيز ايستادگى نكردند.
در ۶۰۶ ق.م نينوا بالاخره پس از محاصره هاى طولانى تن به سقوط داد. آنگونه كه سرپرسى سايكس در كتاب تاريخ ايران خود مى گويد سقوط نينوا به طور فجيعى واقع شد.
وى مى گويد: "پادشاه تا ممكن بود مقاومت كرد و چون مايوس گرديد براى اينكه به دست دشمن گرفتار نشود خرمنى از آتش فراهم كرده و به اتفاق اعضا و افراد خانواده اش در آن داخل شد و در آتش بسوخت." برخى از مورخان نيز مى گويند كه در آب دجله حصار نينوا را خراب كرد. در نهايت نينوا پس از سقوط زير و زبر شد. مردان مادى و بابلى به گونه اى اين شهر را ويران كردند كه به افسانه ها پيوست. عاقبت كار آشور بسيار دهشتناك بود. از آشور هيچ چيز باقى نماند. فاتحان اين بار با آشور همان كارى را كردند كه آشور ۵۰۰ سال بر سر متصرفان خود مى آورد. مرگ آشور به يك دوره جنگ و خونريزى سبعانه پايان داد. اكنون به نظر مى رسيد بين النهرين، غرب فلات ايران، آسياى صغير، مصر و خاور نزديك مى توانست نفسى به راحتى بكشد. از گردونه هاى مرگبار آشور ديگر خبرى نبود. البته گذشت زمان نشان داد كه مدت اين آرامش زياد نخواهد بود چرا كه آشور از بين رفت اما ماد متولد شده بود.

افزوده شده توسط :reza2

مشاهده شده توسط 134 نفر
۹ اسفند ۱۴۰۰
0
0

تعداد دفعه به اشتراک گذاشته

0
0
0
0