جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳ - 28th June 2024

رابطه استرس و بيماريهاى قلبى

رژيم غذايى و ورزش تمام راز سلامتى قلب و عروق نيستند. شواهد روزافزونى نشان مى دهند كه وضعيت روانى فرد نيز مهم است.
مى توانيد نام آن را با الهام از واقعه زمين لرزه قدرتمندى كه در ساعت چهار و سى دقيقه بامداد يكى از روزهاى ماه ژانويه سال ۱۹۹۴ در نزديكى لس آنجلس به وقوع پيوست اثر نورتريج بگذاريد. ساعتى بعد از وقوع زلزله، تيم هاى پزشكى شروع به نجات قربانيان كردند، كارى كه در تمام طول روز ادامه يافت. آنها مشغول خدمت رسانى به كسانى بودند كه در ميان آوار گير كرده بودند، كسانى كه اين بار پس از جان به در بردن از موج نخست مرگ ها، با موج دوم آن در نتيجه حملات قلبى دست به گريبان بودند. ماه ها بعد پژوهشگران در دو مركز دانشگاهى به بررسى سوابق بيماران قلبى حوزه لس آنجلس پرداختند. آنها در تحقيقات خو يش پى به جهش خيره كننده اى در ميزان مرگ و ميرهاى ناشى از بيمارى هاى قلبى-عروقى بردند: از ۶/۱۵ مورد در يك روز معمولى به ۵۱ مورد در روز وقوع زمين لرزه. معلوم شد كه بيشتر اين افراد داراى سابقه بيمارى هاى قلب و عروق و يا عوامل خطرى چون فشار خون بالا بودند. ولى كسانى كه در نتيجه حملات قلبى درگذشتند، در فعاليت هاى نجات قربانيان شركت نداشتند و يا تلاشى براى نجات خويش از لابه لاى آوار نكرده بودند. پس چرا فوت كردند؟ به نوشته مجله پزشكى نيوانگلند، "فشارهاى هيجانى احتمالاً در پيش آمدن رويدادهاى قلبى در كسانى كه مستعد چنين اتفاقاتى هستند، نقش دارند." به زبان ساده تر، آنها به خاطر ترس و فشارهاى روحى از پاى درآمدند.


اين باور همواره در ميان عامه مردم متداول بوده كه ترس يا اخبار بد ناگهانى مى توانند كشنده باشند. در واقع واژه "تنگى" (كه نشان دهنده وضعيت عروق قلب در زمان بروز سكته قلبى است) در زبان يونانى با واژه هايى چون "خشم" و "درد سينه" هم ريشه است. مطالعه نورتريج - و چندين مطالعه ديگر در ميان بازماندگان زمين لرزه ۱۹۸۱ آتن و حملات موشكى عراق به اسرائيل در سال ۱۹۹۱ با موشك هاى اسكاد - آغازگر پژوهش هاى جديد پيرامون آنچه كه آن را مى توان "مطالعه روانى قلب" خواند، شد: بررسى پيوندهاى عميق بين هيجانات و عواطف روحى و روانى و دستگاه قلب و عروق. متخصصين قلب و عروق از ديرباز با اين انديشه كه قلب -اين چشمه پرتوان حيات- مى تواند در برابر حوادث روحى و روانى كاملاً از پا درآيد، مخالف بودند. اين تنها شوك هاى ناگهانى "همچون زمين لرزه ها" نيستند كه مى توانند باعث مرگ افراد شوند، شواهد روزافزونى نشان مى دهند كه وضعيت هاى هيجانى مزمن (مانند فشارهاى روحى، نگرانى ها، خصومت ها و افسردگى) خساراتى به مراتب بزرگ تر از شوك هاى ناگهانى (ناشى از مثلاً زمين لرزه ها) به بار مى آورند. به قول ادوارد سوآرز دانشيار روانپزشكى و رفتار انسانى در دانشگاه دوك، "پنجاه درصد كسانى كه دچار حملات قلبى مى شوند، كلسترول بالا ندارند." خطر ناشى از عوامل روانى و اجتماعى كمتر از نشانگرهاى سنتى بيمارى هاى قلبى-عروقى مانند چاقى، مصرف سيگار و فشار خون بالا نيست، خطرى كه پژوهشگران، اندك اندك دارند به اهميت آن پى مى برند. هم اكنون شمار فزاينده اى از كلينيك ها با اين ديد نو به بيمارى هاى قلبى نگاه مى كنند و سعى دارند به يكى از اسرارآميزترين منابع آنها - يعنى ذهن و روان انسان ها- بپردازند.


به تدريج، درك ما از شواهدى كه به صورت نقل و حكايت تجربيات پراكنده پزشكان جمع آورى يا از گزارشات اپيدميولوژيك حاصل شده به جست وجوى مكانيسم هاى اساسى فرامى رويد. دبرا موزر پرستار مراقبت هاى بحرانى در بيمارستان مدريور واقع در شمال كاليفرنيا در سال هاى دهه ۱۹۸۰ مكرراً شاهد تغييرات نگرشى بيماران در سير بيمارى قلبى شان بود. به ويژه مورد حمله قلبى (بدون عارضه) مردى در حدود ۵۰ ساله برايش بسيار جالب توجه بود. وى قرار بود پس از دو يا سه روز از بيمارستان مرخص شود، ولى ماندنش در بيمارستان شش روز به طول انجاميد. موزر مى گويد: او نسبت به همه چيز وسواس داشت و بخصوص نسبت به وضعيتش بسيار حساس بود و به نظر چنين مى رسيد كه از شدت نگرانى دستى دستى خود را دچار حملات مكرر كم خونى عضله قلب و درد سينه كرده است. با اين حال احساس درد سينه تنها در انديشه و خيال وى نبود: آزمون ها نيز مويد كم خونى عضله قلب وى بودند. سال بعد وى دچار حمله قلبى ديگرى شد و به دنبال آن درگذشت.


سال ها بعد موزر (كه اكنون استاد پرستارى در دانشگاه كنتاكى در لكسينگتون است) تلاش كرد شدت آثارى را كه در بيمار مزبور مشاهده كرده بود، اندازه گيرى كند. پاييز گذشته وى در نشست "انجمن قلب آمريكا" نتايج آزمونى با شركت ۵۳۶ بيمار دچار حمله قلبى را ارائه نمود. او سطح اضطراب بيمارانش را به كمك يك آزمون استاندارد چندجوابى اندازه گرفت و با جست وجو در سوابق آنها عوارضى (مانند حمله قلبى ثانوى) را كه احتمالاً در طول اقامت شان در بيمارستان به هم زده بودند، مشخص كرد. كسانى كه در آزمون ها بالاترين نمرات را از نظر شدت اضطراب به دست مى آوردند، چهار برابر بيشتر از پايين ترين نمرات دچار عوارض قلبى شده بودند. درسى كه از اين مقايسه مى گيريم، كاملاً روشن است: "اضطراب و افسردگى را بايد جزء عوامل خطر مهم به شمار آورد." در واقع پزشكان به اين نتيجه رسيده اند كه وجود عوامل روانى- اجتماعى متضمن خطراتى است به مراتب بيش تر از آنچه كه پيش از اين تصور مى شد. به گفته دكتر مايكل فرنو استاد قلب و عروق در دانشگاه بيرمنگام واقع در انگلستان، افسردگى لااقل دو برابر بيشتر بيمار را در معرض حملات قلبى قرار مى دهد. احساس خصومت نيز عامل خطر مهمى به شمار مى رود. سطوح بالاى خصومت (كه با استفاده از آزمون استاندارد اندازه گيرى شده) شانس مردن در نتيجه بيمارى قلبى را، در ميان گروه بزرگى از بيماران تا ۲۹ درصد افزايش داد - و در بيمارانى كه ۶۰ ساله يا مسن تر بودند، اين رقم بيشتر از ۵۰ درصد بود.چنين به نظر مى رسد كه حتى سابقه تروما در دوران كودكى نيز بر احتمال بروز بيمارى قلبى در سال هاى آتى زندگى فرد بى تاثير نيست. در مطالعه اى كه اخيراً بر روى بيش از ۱۷هزار فرد بزرگسال در سان ديگو صورت گرفت، دكتر ماكسيا دونگ در "مركز كنترل و پيشگيرى از بيمارى ها" دريافت كه خطر حملات قلبى در كسانى كه تجربيات نامساعدى (مثل سوء رفتار روانى، جنسى و عاطفى و خشونت در خانه) در كودكى داشتند يا برخى از اعضاى خانواده هاى شان مبتلا به سوءمصرف مواد مخدر يا الكل بودند، ۳۰ تا ۷۰ درصد بيشتر است.


اگر فشارهاى روحى و روانى دوران كودكى مى توانند موجب بروز حملات قلبى شوند، در مورد عوامل موثر در ايجاد فشارهاى كنونى - مانند ساعات طولانى كار، ترس از اخراج، كاهش ذخاير دوران بازنشستگى و غيره- چه مى توان گفت؟ در مطالعه اى در سال گذشته كه نتايج آن در مجله علمى لانست منتشر شد بيش از ۱۱هزار بيمار مبتلا به حمله قلبى از ۵۲ كشور جهان مورد بررسى قرار گرفتند و معلوم شد كه بيماران در سال قبل از بروز حمله قلبى تحت فشارهاى روحى درخور توجهى - ناشى از كار، خانواده، مشكلات مالى، افسردگى و علل و عوامل ديگر- بودند.چرا عوامل مذكور اين چنين موثرند؟ اين را همه مى دانيم كه حالات هيجانى بر رفتار انسان ها تاثير مى گذارند. كسانى كه دچار افسردگى يا عصبانيتند، كمتر رژيم هاى غذايى و تمرينات ورزشى مناسب را رعايت مى كنند و بيشتر سيگار مى كشند. در يك مطالعه عصبانى ترين افراد روزانه ۶۰۰ كالرى بيشتر از افرادى كه كمترين مشكل را داشتند، مصرف مى كردند.با اين حال رفتار تنها آغاز ماجرا است. هيجانات منفى مى توانند در نتيجه پاسخ هاى تنش آلود با مكانيسم جنگ و گريز آثار مستقيم نيز داشته باشند. در پاسخ به اين تحولات، بدن هورمون هاى استرس - مانند كورتيزول و اپينفرين (آدرنالين)- ترشح مى كند و فشار خون و سطح قند خون افزايش مى يابند. در عين حال تغييرات شيميايى خون (با هدف كمك به ترميم زخم) باعث تشديد واكنش هاى انعقادى مى شوند. اينها در كوتاه مدت نقش مكانيسم هاى بقا را ايفا مى كنند، ليكن در درازمدت فشار خون بالا و سطوح بالاى قند خونى نهايتاً به عروق خونى آسيب مى زنند.


پژوهش هاى جارى بيشتر بر روى آثار حاصل از التهاب متمركزند. كسانى كه دچار حالات خصمانه و افسردگى اند بيشتر از ديگران موقعيت ها را تنش زا تلقى مى كنند و هم از اين رو ميزان ترشح هورمون هاى استرس در اين افراد بيشتر است. سيستم ايمنى با تشديد التهاب - كه در هر مرحله از بيمارى قلبى (از تشكيل پلاك ها در ديواره عروق گرفته تا حمله كامل قلبى) بر شدت عوارض آن مى افزايد - به اين وضعيت پاسخ مى گويد. اخيراً دكتر ايليان ويتستاين از دانشگاه جانز هاپكينز، پى به وضعيتى برد كه شباهت ظاهرى بسيارى به حمله قلبى دارد، و خود آن را "سندرم دلشكستگى" خواند. بيماران ويتستاين همگى با شوك هاى شديدى - از جمله مرگ ناگهانى يكى از والدين يا فرزندان، تصادف با اتومبيل، دزدى مسلحانه، و حتى جشن تولدهاى بى خبر و ناگهانى- مواجه، و به ناگهان دچار ضعف پمپ قلب شده بودند. سطوح خونى آدرنالين در اين بيماران ۳۰ برابر افراد سالم و حتى چهار تا پنج برابر كسانى بود كه دچار حملات قلبى واقعى بودند. هورمون هاى مذكور احتمالاً برداشت كلسيم توسط سلول ها را (كه مرحله اى ضرورى در فرآيند انقباض عضله قلب است) مختل مى سازند.


اگر هيجانات تنش زا براى قلب مضرند و موجب بيمارى هاى قلبى مى شوند، پس آيا مى توان گفت كه عكس آن نيز صادق است؟ تيموتى اسميت روانشناس از دانشگاه يوتا به اين نكته پى برد كه اگر چند دقيقه پيش از شروع هر اتفاق پر تنشى به يك دوست يا آشناى حامى خويش بينديشيم، افزايش فشار خون و ضربان قلب كمتر خواهد بود. مطالعات به اين نتيجه رسيده اند كه احتمالاً خوشبينى مى تواند پيشرفت بيمارى سختى شريان ها را نيز كند سازد. حتى امروز به خنده به چشم داروى قلبى مى نگرند. در حال حاضر، آخرين دستاورد رشته علمى بررسى روانى قلب برنامه اى است كه توسط دكتر دين اورنيش تهيه شده كه در آن صحبت از رژيم با چربى هاى بسيار پايين است. در عين حال، ورزش و كاستن از فشارهاى روحى به كمك يوگا، تفكر و تعمق و حمايت از سوى گروه هاى پشتيبان هم در آن جاى دارند.


بسيار جالب است كه هم اكنون مداخلات روانشناسانه - كه بدون درد، بى خطر و كم هزينه اند - به صورت آخرين چاره براى بيماران قلبى (كه از روش هايى چون آنژيوپلاستى، گذاشتن بازكننده ها، جراحى باى پس و داروهاى رنگ و وارنگ خسته شده اند) درآمده اند. دكتر هاروى زارن كه مسئول اجراى برنامه اى با الهام از اورنيش در بيمارستان واحد مركز پزشكى نورت شور واقع در لين (ماساچوست) است، اين دسته از بيماران را به استفاده از روش هايى چون تفكر و تعمق، يوگا، ورزش هاى شل كننده عضلات و شركت در نشست هاى گروه هاى پشتيبان دعوت مى كند. شايد روزى اين به صورت مدلى براى درمان بيماران قلبى درآيد: رويكردى كه تغييرات در شيوه زندگى را با نگاهى تازه به زندگى درهم مى آميزد. چنين دستاوردى تنها به همكارى بين متخصصين قلب، متخصصين تغذيه، روانشناسان، بيمار و خانواده اش - و با درك اين كه قلب در خلأ نمى تپد، و نه ذهن در خلوت و تنهايى بارور مى شود - ميسر است.

افزوده شده توسط :reza2

مشاهده شده توسط 60 نفر
۶ اسفند ۱۴۰۰
0
0

تعداد دفعه به اشتراک گذاشته

0
0
0
0