جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳ - 28th June 2024

علم و اخلاق

چنين نتايج نظريه قانون طبيعى، به ويژه هنگامى كه به الوهيت توسل مى شود، آن چنان الزام آور است كه ممكن است به نظر رسد فرض استعلا گرا را فراسوى پرسش مى نشانند. اما به پيروزى هاى شكوهمند آن شكست هاى اسفناك را نيز بايد افزود. اين فرض در گذشته بار ها تحريف شده و براى مثال با شور و هيجان براى استدلال در تاييد تسخير مستعمرات، برده دارى و نسل كشى به كار رفته است. هيچ جنگ بزرگى تاكنون درنگرفته مگر آنكه هر يك از طرفين به نحوى علت آن را به شكلى استعلايى مقدس دانسته اند.

پس شايد لازم باشد كه تجربه باورى را جدى تر بگيريم. در نگرش تجربه باور، اخلاق كردارى است كه در سرتاسر يك جامعه با تداوم كافى تاييد مى شود تا به عنوان اصول متعارف بيان شوند. اين اصول در هر فرهنگى براساس شرايط تاريخى آن به دقيق ترين شكل خود مى رسند. اين اصول متعارف، چه بيگانگان راى به نيكى آن بدهند يا به بدى آن، در تعيين آنكه كدام فرهنگ شكوفا مى شود و كدام رو به زوال مى رود نقش مهمى ايفا مى كنند. اصل قضيه نگرش تجربه باور تاكيد آن بر شناخت عينى است. از آنجا كه موفقيت يك اصل اخلاقى بستگى به آن دارد كه احساسات اخلاقى را تا چه حد خردمندانه تفسير كند، آنها كه اصلى اخلاقى تدوين مى كنند بايد بدانند كه مغز چگونه كار مى كند و ذهن چگونه تكوين مى يابد. از اين گذشته موفقيت اخلاق بستگى به اين دارد كه يك جامعه با چه دقتى مى تواند پيامد هاى اعمال خاص را در تضاد با اعمال ديگر، به ويژه در موارد ابهام اخلاقى، پيش بينى كند.

برهان تجربه باور بر آن است كه چنانچه ما ريشه هاى زيست شناختى رفتار اخلاقى را بكاويم، و سوگيرى ها و منشاء هاى مادى آنها را تبيين كنيم، بايد بتوانيم به يك اجماع اخلاقى خردمندانه و پايدار برسيم. بسط كنونى پژوهش علمى به فرآيند هاى ژرف تر انديشه در انسان اين سفر مخاطره آميز را شدنى تر مى كند.

انتخاب ميان استعلا گرايى و تجربه باورى نسخه قرن بيست و يكمى نزاع بر سر روح بشر خواهد بود. استدلال اخلاقى يا در كانون اصطلاحات الاهيات و فلسفه، يعنى جايى كه اكنون هست، باقى خواهد ماند يا به حوزه تحليل مادى علم بنياد منتقل خواهد شد. اينكه اين بحث كجا فرود خواهد آمد بسته به آن خواهد بود كه درستى كدام جهان بينى اثبات شود، يا دست كم درستى كدام يك از فراگيرى بيشترى برخوردار مى شود.

اخلاق دانان، دانشورانى كه در استدلال اخلاقى تخصص دارند، معمولاً تمايل دارند كه به حضور خودشان در مبانى اخلاق اعتراف نكنند يا خطاپذيرى شان را نپذيرند. به ندرت برهانى را مى بينيم كه با اين جمله ساده شروع شود، اين نقطه آغاز برهان من است و مى تواند نادرست باشد. اخلاق دانان در عوض، گذر شكوه آميزى از معين به نامعين، يا بر عكس از ابهام به موارد دشوار را ترجيح مى دهند. به گمان من تقريباً تمام آنها در اساس استعلا گرا هستند، اما به ندرت در جمله هاى خبرى ساده به اين نكته اذعان مى كنند. نمى توان آنها را خيلى سرزنش كرد؛ بيان بيان ناپذير ها دشوار است.

من يك تجربه باورم. در مورد دين بيشتر به خدا باورى طبيعى گرايش دارم (deism كه در فارسى به خداباورى طبيعى يا برهانى يا دادارباورى ترجمه مى شود به معنى ايمان به خدا در مقام صرفاً آفريدگار يا علت آغاز گر جهان است - م) اما اثبات وجود آن را عمدتاً مسئله اى مربوط به اخترفيزيك مى دانم. وجود خدايى كه جهان را آفريده (آن طور كه در خداباورى طبيعى تصور مى شود) محتمل است، و اين مسئله ممكن است سرانجام حل شود، شايد به شكل شواهد مادى كه تا اين لحظه قابل تصور نيست. يا آنكه ممكن است اين موضوع تا ابد خارج از درك انسان باشد. در عوض، و با اهميت بسيار بيشتر براى بشريت، ايده خداى زيست شناختى، كه تكامل آلى را هدايت و در امور انسانى دخالت مى كند (آن طور كه در خداباورى يا Theism تصور مى شود).

به عقيده من اما همين شواهد، وجود منشايى صرفاً مادى براى اخلاق را تاييد مى كنند و با معيار كانسيلينس (وحدت معرفت _ م) سازگار است: تبيين هاى علّى فعاليت مغز و تكامل آن، گرچه هنوز كامل نيستند، اما تا اين لحظه بيشتر واقعيت هاى شناخته شده درباره رفتارى كه اصطلاحاً <اخلاقى> اش مى ناميم را دربرمى گيرند. گرچه اين دريافت نسبى گرايانه است (به عبارت ديگر وابسته به ديدگاه شخصى است)، اما چنانچه با دقت تكامل يابد مى تواند مستقيم تر و مطمئن تر به اصول اخلاقى پايدار بينجامد تا استعلا گرايى، كه چون نيك بنگريم آن هم سرانجام نسبى گرايانه است.

البته، تا فراموش نكرده ام بگويم كه من هم ممكن است برخطا باشم.

افزوده شده توسط :reza2

مشاهده شده توسط 46 نفر
۶ اسفند ۱۴۰۰
0
0

تعداد دفعه به اشتراک گذاشته

0
0
0
0