جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳ - 28th June 2024

امپراتوری عثمانی

سقوط امپراتورى عثمانى در پايان جنگ جهانى اول حادثه بزرگى بود، زيرا خاورميانه بعد از آن به جهت تقسيمات جديد سياسى ـ جغرافيايى دستخوش تحولاتى شد كه با گذشت بيش از ۸۰ سال آن دگرگونى هاى جغرافيايى _ سياسى هنوز هم عامل مهم نا آرامى هاى منطقه است.
تركان عثمانى در اواخر قرن ۱۳ ميلادى (قرن هفتم هجرى قمرى) به وسيله قبايل تركى كه براثر هجوم مغولان متوجه آسياى غربى شده بودند، به آسياى صغير رانده شدند و بعد از استقرار در آن ناحيه در قسمتهايى از آسياى صغير حكومتى تشكيل دادند كه به تدريج قدرت و وسعت ناحيه و قسمتهايى از اروپا مستولى شد.
هسته مركزى دولت آل عثمان ناحيه دور افتاده اى بود در شمال غربى سرزمينى كه قبلاً جزو قمرو سلاجقه روم بود و پس از پيروزى مغول اين منطقه دستخوش هرج و مرج گرديد و در اين زمان آسياى صغير تا حد وسيعى تحت نفوذ تركان بود. بيشتر ترك هاى آناتولى از قبايل غز بودند و در هجوم تركان سلجوقى و پس از آن به اين سرزمين وارد شده بودند. همچنين دسته هايى از تركان روسيه و دسته هايى از تركان مسيحى ساكن بخش اروپايى مملكت روم شرقى و فراريانى از سرزمين خوارزم و فراريانى از خاك ايران همزمان با تشكيل دولت عثمانى در آناتولى گرد آمده بودند.
حكومت عثمانى در آسيا و اروپا گاهى در اوج قدرت گاهى با ضعف به هر ترتيب كه بود، از اواخر قرن ۱۳ ميلادى تا اوايل قرن بيستم (۱۹۲۲م) ادامه يافت.
امپراتورى عثمانى وسيع ترين و بادوام ترين حكومتى است كه در دوره اسلامى به وسيله مردمى ترك زبان تشكيل يافته است. در زمانى كه حكومت عثمانى تشكيل شد (۱۲۹۹ ميلادى) در سراسر دنياى اسلام سنت هاى سياسى سابق در هم شكسته شده بود و تمدن اسلامى در حال ضعف بود.
اما اين عوامل به تنهايى براى توجيه برآمدن يك مملكت جديد و مقتدر مسلمان كافى نبود، بلكه انقراض حكومت عباسيان از يك طرف وضعف مفرط دولت روم شرقى از طرف ديگر پيدايش اين مملكت جديد را كه دين اسلام را با تمدن رومى متأثر از تمدن شرقى در آميخته، ممكن ساخت. فتوحات سريع سلاطين بزرگ عثمانى مانند بايزيد و سلطان محمد و سليمان اول در قرن ۱۴ و ۱۵ ميلادى سبب نشر تمدن خاص عثمانى گرديد.
به طور كلى تاريخ دولت عثمانى را به ۵ دوره تقسيم مى توان كرد: دوره اول از سال ۱۲۹۹ تا ۱۴۰۲ ميلادى است كه به انحلال موقت حكومت عثمانى به سبب حمله تيمور منتهى مى شود.
دوره دوم: از ۱۴۰۳ تا ۱۵۶۶ است كه دوره رشد سريع آن است و به اوج قدرت عثمانى ها ختم مى شود.
دوره سوم: از ۱۵۶۶ تا ۱۶۹۹ ميلادى است كه در اين دوره تمامى كوشش عثمانى مصروف حفظ اراضى متصرفى مى شود و به خارج شدن مجارستان از دست عثمانى منتهى شد.
دوره چهارم: ۱۶۹۹ تا ۱۸۳۹ است كه دوره ضعيف شدن تدريجى امپراتورى و تجزيه آن است.
دوره پنجم از ۱۸۳۹ تا ۱۹۲۲ است كه دوره تجديد حيات فرهنگى و ادارى امپراتورى تحت تأثير افكار غربى است كه با سقوط امپراتورى پايان مى يابد.
در اين ۶۲۳ سال كه ۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ ميلادى است و از عثمان آغاز شد و به سلطان عبدالمجيد ختم مى شود، ۳۷ تن بر امپراتورى عثمانى فرمانروايى داشتند.
با گذشت زمان، تضاد بين تمدن عثمانى و دولتهاى مسلمان همسايه آن به منتهاى شدت رسيد و اختلاف بين شيعه و سنى جنبه سياسى خاص يافت. در عين حال شكاف بين تمدن عثمانى و تمدن دولت هاى اروپاى غربى كه در قرن پانزدهم ترميم پذير به نظر مى رسيد، رفته رفته بيشتر رشد و وسعت گرفت و سبب آن بود كه عثمانى ها از تحول از حالت قرون وسطايى به عصر جديد بى بهره مانده بودند.
كوتاه سخن آنكه از تاريخ فتح كونستانتينوپل (اسلامبول) در ۲۹ مارس ۱۴۵۳ به وسيله سلطان محمد عثمانى فرزند سلطان مراد دوم، عثمانى وارث امپراتورى روم شرقى گرديد.
پيامد سقوط امپراتورى روم شرقى به دست سلطان محمد فاتح، اولاً تسلط عثمانى ها بر اروپا بود و ثانياً از آن تاريخ ديگر در قلمرو عثمانى هيچ دولت خارجى باقى نماند و مهمتر از همه اينكه از آن تاريخ مسأله بيرون كردن عثمانى ها از اروپا مهم ترين دلمشغولى اروپاييان بود.
براى رسيدن به اين آرزو، دو لتهاى اروپايى چندين قرن به انتظار نشستند تا اين كه شكست آلمان و عثمانى در جنگ جهانى اول به سقوط امپراتورى عثمانى انجاميد.
با سقوط عثمانى، استانهاى مختلف امپراتورى تحت قيموميت دولتهاى اروپايى درآمدند.
فلسطين و عراق به انگليسها سپرده شد و سوريه و لبنان به فرانسوى ها.
بدين ترتيب دولت هاى جديدى در خاورميانه به وجود آمد و بسيارى از مناطق خاورميانه كه قرنها توسط فرمانروايان مسلمان اداره مى شد به دست اروپاييان افتاد.


قضاوت تاريخ نويسان درمورد حكومت عثمانى
"برنارد لوئيس" در كتاب خاورميانه ترجمه آقاى كامشاد (نشر نى) مى نويسد:برخورد اروپاى مسيحى و عثمانى اسلامى را غالباً به رويارويى جهان آزاد و اتحاد شوروى در زمان خود ما تشبيه مى كنند - كه تشبيه بدى نيست. خطر متوجه غرب در هر دو مورد حكومت و جامعه اى ستيزه جو و توسعه طلب و برانگيزاننده خصايل دوگانه معهود جهان گشايى يعنى اشتها و حس رسالت بود، در ضمن اعتقاد جزمى به مبارزه دائمى و پيروزى حتمى نهايى نيز آن را شدت مى بخشيد، اما در اين مقايسه غلو نبايد كرد. در اين رويارويى اوليه، جزميت و شدت عمل در هر دو سو ولى تساهل بيشتر از جانب تركان بود. در قرن پانزدهم و شانزدهم سير پناهندگان و گذر كسانى كه به توصيف گوياى لنين، با پاهاى خود رأى مى دهند - برعكس امروز از غرب به شرق بود. فرار يهوديان در ۱۴۹۲ ميلادى از اسپانيا به خاك عثمانى معروف است، ولى به هيچ وجه يگانه مورد نيست. گروههاى ديگر پناهنده، مسيحيان دگرانديشى كه در كشورهاى خود تحت آزار و پيگرد كليساى مقتدر بودند، همسان يهوديان، در سرزمين عثمانى پناه داده شدند و هنگامى كه فرمانروايى عثمانى در اروپا به پايان رسيد، ملت هاى عيسوى قرنها تحت فرمان عثمانيان، همه هنوز برجا بودند. زبان، فرهنگ، مذهب و حتى تا حدى نهادهاى آنها دست نخورده بود و همه آماده از سر گرفتن موجوديت ملى جداگانه خود بودند، اما درباره مسلمانانى كه پس از پايان حكومت عثمانى در بالكان و پس از حكومت مسلمانان در اسپانيا ماندند، همين را نمى توان گفت.
پناهنده ها تنها اروپاييان بهره مند از حكومت عثمانى نبودند. دهقانان ايالات فتح شده هم از بسيارى جهات وضع بهترى پيدا كردند. در دوران امپراتورى عثمانى اتحاد و امنيت جانشين اختلاف و بى نظمى شد.
در قلمرو حكومت عثمانى زارع در مزرعه خويش بيش از حكومت پيشين مسيحيان آزادى عمل يافت و در مقايسه با عملكرد نظام قبلى و نيز دولتهاى همسايه ماليات كمترى مى پرداخت و طريقه جمع آورى آن هم انسانى تر بود.
اين آسايش و امنيت كمك فراوان كرد كه دهقانان جنبه هاى كمتر پسنديده حكومت عثمانى را بپذيرند و دليل عمده آرامش طولانى در ايالت هاى عثمانى نيز همين بود تا آن كه فوران سركش انديشه هاى استقلال طلبى مغرب زمين صلح و صفا را برهم زد.
مسافران اروپايى در بالكان حتى در قرن نوزدهم از آسايش و رضاى توده دهقانى آن سامان سخن مى راندند و وضع اينان را بهتر از وضع دهقانان پاره اى از قسمتهاى مسيحى اروپا مى دانند. اين نابرابرى در قرن پانزدهم و شانزدهم ميلادى، دوران شورشهاى بزرگ دهقانى در اروپا، به مراتب چشمگيرتر بود، حتى خراج نكوهيده اى هم كه گرفته مى شد، جنبه هاى مثبتى داشت، زيرا بى بضاعت ترين روستايى مى توانست به بالاترين و قدرتمندترين مناصب دولتى برسد. جمع زيادى به اين مقامات رسيدند و خانواده شان را نيز همراه خود بردند، گونه اى تحرك اجتماعى كه در جوامع اشرافى آن زمان جهان مسيحيت امكانپذير نبود.
امپراتورى عثمانى به طرق متعدد براروپا تأثير گذاشت. مدتها مايه هراس بود و دشمنى خطرناك به شمار مى رفت واين هراس مدتها پس از رفع خطر برجا ماند. عثمانى براى تجار، توليد كنندگان وبعدها سرمايه گذاران بازارى غنى وبى اندازه باز بود وبراى بسيارى مردم جاذبه نيرومندى داشت كه دراين مورد هم تشابهاتى درعصر ما مى توان يافت. اشخاص ناراضى وافزون طلب جذب فرصت هاى امپراتورى مى شدند وچه بسيار كسانى كه اروپايى ها آنها را ياغى ومسلمان ها آنها را مهتدى مى دانستند ، درخدمت دولت عثمانى به مقامات والا رسيدند.
رعاياى ستمديده (اروپا) چشم اميد به دشمنان ارباب هاى خود دوخته بودند.
"مارتين لوتر" درنوشته اى با عنوان "دعوت به دعا عليه تركها" منتشر شده در ۱۵۴۱ ميلادى، هشدار دادكه بينوايان تحت مظالم شاهزادگان ومالكان وشهرياران آزمند ، اى بسا ترجيح دهند زير سلطه تركان به سر برند تا اين قبيل مسيحيان. دراوج اقتدار امپراتورى عثمانى حتى مدافعان نظم كهن اروپا نيز تحت تأثيركارايى سياسى و نظامى تركها قرارگرفتند. قسمت اعظم نوشته هاى زيادى كه درباره خطر ترك دراروپا به قلم آمد، درتعريف نظام عثمانى ونابخردى تقليد نكردن آن است. 

افزوده شده توسط :reza2

مشاهده شده توسط 19 نفر
۸ اسفند ۱۴۰۰
0
0

تعداد دفعه به اشتراک گذاشته

0
0
0
0